قلب شيشهاي

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 135
بازدید کل : 51742
تعداد مطالب : 42
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


كدهای جاوا وبلاگ




کدهای جاوا اسکریپت

خدمات وبلاگی ها

قالب وبلاگ


نويسنده: مريم تاريخ: چهار شنبه 5 بهمن 1398برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

عشق من

                            فدات بشم من

                                           

 

                   من فقط واسه عزيزترينم مينويسم

 

                                                         

 

تصاویرشباهنگ Shabahang

 

                           تو رنگ حرفهاي مني...
                                           


من از تو خیلی دور ترم و از تو کمی صبور ترم....احساسم مریض است و اشک هایم فراوان و امشب از آب دریا شور ترم ....


من از تو خیلی دیر ترم و از تو کمی سر به زیر ترم ! پایم بسته به زنجیر پیچ در پیچ این خمیده مرهم هاست من از زمین تا آسمان تو اسیر ترم....


انگار تو نشنیده ای که همیشه دست به عصای تو ام ! چشم هایم تار است و دنبال رد پای تو ام . تو نشنیده ای انگار چقدر سرگردان گرد قدم های تو ام ! چقدر سرمه نشین چشم های تو ام ....تو نشنیده ای که تنها تکرار رنگ های واژه ها همدم سروده های قلب پریشان من است....


تو میدانستی که سرفه های جانم بی دلیل نیست...تو می دانستی که نگاه هراسانم حتی از پلک های لرزان تو کم حوصله تر است...تو می دانستی که روزگارم حل شده است با روزگارت ، تو می دانستی که نقاب قلبم پر است از وصله های درد...تو می دانستی رسوب بغض هایم با هیچ سلاحی نمی شکند مگر با چشم هایت....


تو اینهمه می دانستی و نشنیدی ! نشنیدی که می گویم حرف ، حرف تو یعنی چه ! قلب ، قلب تو یعنی چه ! دست ، دست تو یعنی چه..... تو نشنیدی اصلا نشنیدی وقتی که می گویم چشم ، چشم تو یعنی چه...اصلا نشنیدی عمری است می گویم فدای چشم هایت یعنی چه....

 

بگذریم اصلا تا همین جا هم که گفته ام به گمانم دست دلم رو شد...دوباره بگذریم اصلا حرف هایم بهانه بود تا دوباره و دوباره بگویم فدای چشم هایت....

 

 

 

 


ادامه مطلب
نويسنده: مريم تاريخ: سه شنبه 20 دی 1398برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

میگن هیچ عشقی تو دنیا مثل عشق اولی نیست

میگذره یه عمری اما از خیالت رفتنی نیست

 

داغ عشق هیچ کی مثله اونی که پس میزنتت نیست

چقد تنها شی وقتی هیچ کسی هم قدمت نیست

 

چقدر سخته بدونی اونی که می خوایش نمی مونه

که دلش یه جای دیگه است وهمه وجودش مال اونه

 

چه بده برای اونکه جون میدی غریبه باشی

بگی می خوام با تو باشم  بگه می خوام که نباشی

 

نويسنده: مريم تاريخ: جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

انشاالله زودي بري دبي برگردي

نويسنده: مريم تاريخ: سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

آرام بخوان چون آهسته نوشتم

بي پروا بخوان چون از خود نوشتم

 نزديک کسي نخوان چون تنها نوشتم

واز دل بخوان چون با دل نوشتم

 

[تصویر:  nr6lzol4qyq6z34os8oy.png]

 

نويسنده: مريم تاريخ: دو شنبه 25 تير 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

 

 

تا خدا .. . خداست

الوسلام

این منم مزاحمی که آشناست

 

هزاردفعه این شماره را دلم گرفته است

ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست

 

شماکه گفته اید پاسخ سلام واجب است

به ما که می رسد، حساب بنده هایتان جداست؟

 

الو.. ...

 

دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد

خرابی از دل من است یا که عیب سیم هاست؟!؟

 

چراصدایتان نمی رسد ... کمی بلندتر

صدای من چطور؟خوب وصاف و واضح و رساست؟؟؟

 

اگر اجازه می دهی برایت درد و دل کنم

شنیده ام که گریه بر همه ی درد ها شفاست...

 

دل مرا بخوان بسوی خود تا سبک شوم

پناهگاه این دل شکسته خانه ی شماست

 

الو

مراببخش،باز هم مزاحمت شدم

 

دوباره زنگ می زنم

دوباره

 

تا خدا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــداست

دوباره

.

.

.

تا خدا خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــداست

  

 تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net

نويسنده: مريم تاريخ: چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

حرف هاي مشكوك

 

 

حرفهاي مشكوك


کاش چشمه بودم....جوشان و شیرین و روان........کاش کوه بودم ...استوار و ایستاده و سر به هوا......کاش دست های پدر بودم....آشفته و پینه بسته و مهربان....کاش دست های مادر بودم....آرام و گرم و دلنگران......


روی شانه هایم صبور بنویسید....روی پلک هایم جوی خون بنویسید.......روی دست هایم حسرت و آرزو بنویسید.....روی حرف هایم جست و جو بنویسید.....و روی قبرم حک کنید تــــــــــــــــــو........


من تو را به تمام داشته هایم ترجیح می دهم......من تو را به هر چه که رنگ و بوی خوشی دارد ترجیح میدهم.....تو، تقدیم تمام شادی هایم.....تو ، تقدیم تمام آرزو هایم....تو، تقدیم تمام دلخوشی هایم......تو، تقدیم قلب و روح و دل و جانم........


من کارم از این حرف ها گذشته ...می فهمی؟....من واژه هایم از مرز حروف الفبا گذشته.....می فهمی؟.....من دارم با روش های مختلف می گویم ............می فهمی؟.......


کسی با دل و حرف هایم گلاویز نشود لطفاً......کسی پاپیچ حرف های نزدیک به عاشقانه ام نشود لطفاً......کسی برداشت و حدس و گمان و تفسیر کودکانه ام نکند لطفاً.... کسی دست روی دل و چینش حرف هایم نگذارد لطفاً..........کسی مزاحم درد و دل هایم نشود لطفاً............


حالا.........آرام.........برگرد...........چراغ های..........دنیا.....خاموش......است...........هیـــــــــــــــــس .....همه خوابند.......


بیدار نشوید لطفاً.......................اینجای حرف هایم کمی مشکوک است....ولی حال واژه هایم کوک است........


می فهمی؟.........برگرد..........لـــــــــــــطـــــــــــفـــــــــاً...........

 

                                  دارد تمام ميشود بهاي قلبم....

 

 

                                                

 

 

دارد از شکوه می افتد خراش قلبم...دارد جیره خوار می شود نگاه قلبم....دارد شبیه نیش یک زنبور بی عسل می شود خراش قلبم... دارد زخم زبان می شود خراش قلبم...دارد زخم می شود خراش قلبم....دارد زبان به زبان می شود خراش قلبم....دارد خنده بر لبان می شود خراش قلبم.....

 

 

دارد از پای می افتد سکوت قلبم...دارد از حال می رود توان قلبم..... دارند به تساوی میکشند من و این بازی های چند صد دقیقه ای را.. دارند سوت انتها می زنند برای قلبم.......اصلا حواسشان نیست من و کمی زخم های حریف و کمی تنهایی و نا داوری ها و کمی هم غرور قلبم.... حواسشان نیست غرور قلبم.....

 

 

دارند خاکستری می بینند چشم های قلبم...دارند به دانه های تسبیح التماس می کنند دست های قلبم...دارند می شکنند بغض های قلبم....دارند روی سجاده زار می زنند اشک های قلبم...دارند داد می زنند حرف های قلبم...


دارد تو را می خواند زبان قلبم...

 

 

گریه نکن قلبم....دارند تو را خرد میکنند میدانم...دارند به طعنه هاشان رنگ تمسخرت میدهند می دانم....دارند غریبی را به رگ های بی جانت نوش میکنند می دانم.... گریه نکن قلبم......

 

کمی صبور باش ...کمی صبور باش قلبم .....هنوز هم کافیست تو و من و قلبم....هنوز هم کافیست تو و قلبم.....راستش را بخواهی برای تمام نفس هایم کافیست تو ....قلبم....... اصلا تو قلبم.....

 

 

بگذریم ! حرف ها تکراری شده میخواستم فقط بگویم آه قلبم....... بگذریم ! حرف ها تکراری شده آه قلبم......

 

 

 

نويسنده: مريم تاريخ: دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

خدا

 

بعضی وقتا دوس دارم وقتی بغضم میگیره

خدا بیاد پایین و اشکامو پاک کنه،

دستمو بگیره و بگه:

آدما اذیتت میکنن؟؟!!!!

بیا بریم..........

 

 

 


style="font-size: 16pt;">     چه كنم


دلم می خواهد حرفی بزنم که لبخند بیاورد.....دلم می خواهد وقتی تو می خوانی آرام و مهربان بگویی خوب است....دلم می خواهد از سر و روی حرف ها و واژه هایم چراغ های رنگارنگ و نقل های شیرین ببارد.......دلم می خواهد روبان حرف هایم صورتی و سبز باشد.....ولی چه کنم....پریشانم............


دلم می خواهد سوار بر موج شادابی و پیوند حروف شوم.....دلم می خواهد روی تمام دفتر ها و کاغذ ها بذر نستعلیق شادی بپاشم....دلم می خواهد لای تمام کتاب های دنیا گل های رز و محمدی بکارم.........دلم می خواهد وقتی تو می خوانی شیرین بخوانی....ولی چه کنم........ پریشانم...........


دلم میخواهد دستم را این حروف تاریک و الفاظ مجروح رها کنند..........دلم می خواهد بغض این آهنگ نوشته ها را قورت دهم...دلم می خواهد اشک این چشم ها را شست وشو دهم.........دلم می خواهد از چین و چروک غصه ها و گره کور جدایی نگویم..........ولی چه کنم.....پریشانم......


فکر میکنی دلم به این غم نوشت ها خوش است؟.......فکر میکنی دلم به احساس های مکدر خوش است؟.....فکر میکنی این همه از چکه های خونین قلبم خوشحالم؟..........فکر میکنی آسمان را همیشه ابری دیدن عذاب نیست؟.....فکر میکنی از حسرت و انگشت گزیدن سرودن عذاب نیست؟............


فکر می کنی دود این هیزم های هنوز هم خیس چشم مرا نمی سوزاند؟......فکر میکنی چیدن این تیغ های وحشی انگشت هایم را نمی جَوَد؟......فکر میکنی از تشنگی خوردن شیره علف های سمی گلوگیر نیست؟.........چرا........اینها همه مرا هم می کشد....


ولی می گویی چه کنم.......پریشانم.....

 

 

 

                    هر چه هست زير سر توست...  

به خیالم تو حواست نبود صدای قلبم ! به خیالم تو حواست نبود پلک های خیسم ! به خیالم تو حواست نبود تنهایی ام مثل موج طوفانی دریا...بی تابی ام.....به خیالم تو حواست نبود دست های رها.....تو حواست نبود برگشتن نگاه.....تو حواست نبود آه.......تو حواست نبود آه......


هرچه هست کار دل است ! کار دل که حس مردگی اش آتش گرفته....هرچه هست زیر سر دل است ! دلی که از پشت تمام تیرگی ها خوش بود....دلی که دلخوش بود...........دلی که سر خوش بود.....دلی که آه...... خوش بود.....


دلی که تو را شناخت ! دلی که قیمتش که هیچ قامتش کم بود.....


هرچه هست زیر سر دل است...دلی که بالش شکست ! کارش تمام.....دلی که بغضش گرفت ! جانش تمام....


دلی که نامش فقط ماند و حرفش به کاه....گاهی به آه....گاهی به ماه........ دلی که میشنید پشت این درد ها دست هایی دلبسته به عصا.... هرچه هست زیر سر دل است...زیر سر دلی که ریخت در هیاهوی این خود بینی ها حرارت صداقتش را...دلی که سوخت درست وقتی که داشت می ساخت.... دلی که از رنجش زخم های روزگار گیر کرد ، درست گیر کرد بین چرخ دنده های ندیدن.....نبودن....نماندن.........


هر چه هست زیر سر دل است....دلی که فاصله ها را خوب یاد گرفت و راه های غبار گرفته را خوب بلد شد.... دلی که تو سوارش شدی و سرکش که نه...آرام و خرامان می تاخت.........دلی که تو را می شناخت از پس تمام حرف های نگفته و تمام امواج ناهنجار....


هرچه هست زیر سر دل است که هنوز نمیداند گاهی بازیچه می شود....گاهی از این دست ها به سر می شود ...


دلم گاهی خاموشی اش هم بدجور صدا میدهد....گاهی ندیدنش هم بدجور دیده میشود...گاهی...دلم گاهی نشنیدنش هم بد جور شنیده میشود.... گاهی دلم حسود می شود..گاهی دلم دود می شود....گاهی خراب میشود....گاهی دلم آب میشود..... گاهی دلم بدجور میشکند...گاهی دلم رنجور میشکند.........


هرچه هست زیر سر دل است...زیر سر دلی که همیشه میگوید تو....همیشه میخواند تو.....همیشه می شود تو......همیشه می خواهد تو.......گاهی دلم منتظر است مثل دیروز ...گاهی دلم منتظر است مثل امروز..... گاهی دلم منتظر است مثل هر روز.....


اصلا هر چه هست زیر سر توست.......بیچاره دلم..... هرچه هست زیر سر توست...... بیچاره دلم......

 

نويسنده: مريم تاريخ: شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

رو به قبلم نکنید من هنوز منتظرم که بیاد از در ببینم روی ماه اون گلم

دو تا یادگاریاشو آره واسم بیارین یکیشو رو سینمو یکیش رو لبهام بزارین

ای خدا مرده دل نزا بی کس بمیرم ای خدا صبر بکن عشقمو بازم ببینم

مگه تو نگفتی عاشقا برات عزیزترن پس بگو فرشته ی مرگم نیاد دور و برم

دردت به جونم کجایی نامهربونم کجایی شاید که منتظر نشستی روزی سر مزا بیایی

حالا که من نیمه جونم محتاجم به تو هم زبونم فردا سر قبرم بیای نمونده جز استخونم

واسه ی اولین بار با تو قهرم با تو قهرم نیای سر قبرم

واست ارزش نداشتم باز قلبمو شکستی می دونم حالا پیش غریبه ها نشستی

دیگه نمی یاد اون بی وفا آه ای خدا آه ای خدا زجرو زجه دیگه بسه روحم ز جسمم کن جدا

نويسنده: مريم تاريخ: چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

کاش میشد....

ای کاش نفسم بودی ... حتی نفس آخر 
ای کاش که عشقت بود تنها هوسی در سر 

ای کاش که قلب تو از جنس دلم می شد
یا ذره ای در قلبم از عشق تو کم می شد

من اون بغضم که پیش غم سر تعظیم نمیارم 
من اون ابرم که بر هیچکس به جز همدم نمیبارم

من اون نازم که با هرکس سر صحبت نمیشینم
من اون دردم که غیر از تو همدرد نمیبینم

اگر فانوس و بی نورم ... اگر دلگیر دلگیرم 
من آن کوهم که جز خورشید در آغوش نمی گیرم

اگر خوابم بدون در خواب به رویای تو بیدارم 
من آن عشقم که بر هیچکس به جز تو رو نمیارم

ای کاش نفسم بودی ... حتی نفس آخر 
ای کاش که عشقت بود تنها هوسی در سر

ای کاش که قلب تو از جنس دلم می شد
یا ذره ای در قلبم از عشق تو کم می شد


 

                 اصلا اين گله تا خدا با من بمان

 


                                                                                                                      

 

خودم را نشانه می روم بین این صداهای نامفهوم...خودم را بین این تاریکی های مغرور.....خودم را نشانه می روم نه تو را.... نه تویی را که دلت از حرارت درد های من لبریز است.... که دلت از اشک های من سر ریز است..........

 

بیا...بیا بنشین درست روبروی انتظار من...بیا بنشین درست کنار خرده ریزه های احساس من....بیا اصلا پایت را بگذار درست روی جان من....بیا عزیزم بیا جان من...بیا جان من.......

 

بیا که نم نم دارم دوباره باران می شوم...بیا که نم نم دارم استرس های جدایی را مرور میکنم...بیا که دارم تاوان نفرین عشق را میدهم...بیا که قلبم هزار تکه شده....بیا که اشکم خشکیده شده.......

 

کم کم از تو راه را نشانه میروم....کم کم از تو فاصله ها را نشانه می روم...کم کم تو دور تر از اشک از چشمان منی...کم کم تو درگیرتر از بغض با گلوی پر آه منی...کم کم تو سنگین تر از نفس های منی...کم کم تو دلنشین تر از نوشته های منی...........کم کم بیا عزیزم... کم کم بیا....دوباره تو دوای درد های منی....

 

اصلا میخواهی بگذار من بیایم ...این مسیر دوباره و تنگ را من بیایم...اصلا بگذار من بگویم ....این گله تا خدا را من بگویم...اصلا بگذار تو ابرو کمان کنی و من کافر دل حساب آیم .....اصلا بگذار تو نه ! من قاتل شوم ....اصلا بگذار باطل شوم........روی این مسیر دور و دراز پای در گل شوم.....

 

جانم به لب آمد...بیا جانم ...جانم به لب آمد ...بمان جانم....جانم به لب آمد....اصلا جانم........

 

چه بگویم مدام حرف از من و توست ولی نه منی...نه تویی.....نه دلی....نه جانی.....نه حرفی....نه نگاهی....نه هیچ اثری از......چه بگویم مدام حرف از من و توست...........کجایی؟..........کجایی......کجایی....

 

دلکم شرمنده ام گاهی سکوتم میشکند و تو سرزنش میشوی....دلکم شرمنده ام....

 

 

 

 

 

 

 

نويسنده: مريم تاريخ: چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 سوز عشق 

فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ،

بس که حالم گرفته است ، چشمانم غرق در اشکهایم شده ....

دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ....

همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد...

انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ،

انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم...

این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم،

کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،

دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ....

دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ،

تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ،

تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام....

فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ،

هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم،

اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم....

دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم،

تا کی باید برای این و آن بمیرم؟

در حسرت یک لحظه آرامشم ،

دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال بخوابم...

تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ،

هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،

حالا که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی....

گرچه از همان روز اول میخواستمت ،

گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی میخواهمت ،

اما دیگر مهم نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟

سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ،

دلم اینجا تک و تنها راهش را گم کرده ،

این شعر را برای تو نوشتم بی پرده ،

هنوز هم دلت نیامده و خیالت ، خیال مرا پریشان کرده ....

نويسنده: مريم تاريخ: شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

از تو میگذرم  

 

 

از تو میگذرم بی آنکه دیگر تو را ببینم ،

 

از تو میگذرم بی آنکه خاطره ای را از تو بر دوش بکشم ،

 

نمیخواهم دیگر طعمی را از عشق بچشم.

 

از تو میگذرم ، تویی که گذشتی از همه چیز ،

 

این را هم فراموش میکنم ، جای من در اینجا نیست!

 

میروم تا آرام باشی ، تا از شر من و احساسم راحت باشی ،

 

میروم تا روزی پشیمان شوی ،حیف احساسات عاشقانه ام بود ،

 

میروم تا با کسی دیگر همنشین شوی

 

از تو میگذرم و شک نکن که فراموشت میکنم ،

 

هر چه شمع و شعله و آتش بود را در قلبم خاموش میکنم ....

 

نه اندیشیدن به تو فایده دارد ، نه فکر کردن به خاطره هایت ،

 

حالا آنقدر به دنبالم بیا تا خسته شود پاهایت....

 

تو لیاقت مرا نداری ، از تو میگذرم تو ارزشی برایم نداری....

 

کارت شده بود دلشکستن و بی وفایی ،

 

روز و شب من این شده بود که از تو سوال کنم کجایی؟؟

 

چرا پاسخی به دل گرفته ام نمیدهی ،

 

فکر کرده ای کیستی، برو با همان عاشقان سینه چاکت ،

 

برو که تو با یک نفر راضی نیستی!

 

از تو میگذرم بی آنکه تو را ببینم ،

 

محال است دیگر برگردم ، حتی اگر از غم و غصه بمیرم....

 

از تو میگذرم و بی خیالت میشوم ،

 

شک نکن بدون تو از شر هر چه غم در این دنیاست راحت میشوم

 

اشتباه گرفته ای ، من آن کسی که میخواهی نیستم ،

 

تا هر چه دلت خواست با دلش بازی کنی ،

 

میروم تا حتی نتوانی یک لحظه هم نگاهم کنی....

 

از تو میگذرم بی آنکه لحظه ای برگردم و تو را ببینم ،

یک روز بیا تا حساب تمام بی محبتهایت را از قلب شکسته ام برایت بگیرم....

 

 

نويسنده: مريم تاريخ: شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

 

 

عشق من

 میگفتم دوستت دارم باور نداشتی

میگفتم جز تو کسی رو ندارم باور نداشتی

میگفتم شبا چشمامو به یاد تو میبندم باور نداشتی

میگفتم با کسی جز تو رابطه ندارم باور نداشتی

میگفتم واست جون میدم باور نداشتی

نگا بار سفر بستم میخوام واسه تو جون بدم باورم کن

حالا که من دارم میرم باورم کن

 دیگه از هیچی نمیترسم

دیگه از مرگ نمیترسم

دیگه از جهنم نمیترسم

دیگه نمیترسم از روزی که یکی ازم بگیرتت

یه روح میشم که کسی ازم جدات نکنه

یه حس میشم توی وجودت که کسی نتونه جامو بگیره

یه لحظه میشم تو ذهنت که کسی نتونه واست خاطره بشه

یه بغض میشم دم گلوت

یه تصویر میشم جلو چشات

اینجوری دیگه کسی تو رو ازم نمیگیره

دیگه نمیترسم

آره میمیرم که واسه تو نمیرم

که تو خاطرت زنده باشم

تو که باورم نداشتی

میمیرم که باورم کنی 




یک دل سیر حرف دارم....یک دل سیر اشک دارم...یک دل سیر ناگفته های تلخ دارم.....یک دل سیر هوای دیدنت را....یک دل سیر هوای ....آه هوای.....


چه میشد این همه روی رویا ها پر نمیزدم......چه می شد اینهمه پر پر نمیزدم.......چه می شد این همه روی خواب ها غلت نمیزدم...چه میشد این همه یک دل سیر ها خوش بودند...این همه از تو بودن ها بودند....


دست خودم نیست...دست دلم نیست...یک دل سیر بودنت را می خواهم....یک دل سیر انتظار دیدنت را می خواهم....یک دل سیر جای قدم هایت را... رد پایم را....یک دل سیر شانه به شانه ات راه های عاشقانه را....


یک دل سیر نگاه اشکبارت را...یک دل سیر فقط یک بار دیگر ،  یک بار دیگر صدایت را....


یک دل سیر فقط یک بار دیگر برای من باش....یک دل سیر فقط چند لحظه باز مال من باش... یک دل سیر میخواهم گریه کنم با تو....همین لحظه که می خوانی ...همین ثانیه که نشسته ای...... گریه میخواهم باتو..........


یک دل سیر میخواهم سکوت کنم....یک دل سیر میخواهم فریاد بزنم....یک دل سیر میخواهم زیر نفس هایت آرام باشم...فقط یک بار دیگر با حرف هایت آرام باشم....یک دل سیر تو لبخند بزن من فدای لبخند هایت شوم...یک دل سیر تو بنشین و من دورت هزار بار طواف کنم.....


یک دل سیر میخواهم برایت حرف بزنم...یک دل سیر میخواهم فدایت شوم..یک دل سیر دلتنگم عزیزم یک دل سیر دلتنگم..... یک دل سیر می خواهم بمیرم...



 



 

 

 

نويسنده: مريم تاريخ: شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب


شـکستــــــــــن دل ؛

به شکستن استخوان دنده می‌ماند ...

از بیرون همه‌چیز روبه‌راه است !!

اما هر نفس ... درد ا‌ست که می‌کشی ... !!!

 

نويسنده: مريم تاريخ: سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

 

 

 

 نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
 مثل آسمانی که می بارد....
 
و اینک باران
 بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
 و چشمانم را نوازش می دهد
 تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم..
 کجاییــــ عشقمــ ؟ 

نويسنده: مريم تاريخ: سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

اپ خداحافظي

" يكيـ ميرهـ و خاطرهـ ميشهــ

يكيـ همـ ميـ مونهـ تا خاطرهـ ها رو مرور كنهـــ...! "

اگهـ اونيـ كهـ رفتـ منـ بودمـــــ،

پســ مرور خاطرهـ ها  با  توئهــــ...!

.

.

منـــ رفتمـــــــ!!!

خداحافظ

 

نويسنده: مريم تاريخ: سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

بگو دوستم داري



این بار تو بگو که "دوستت دارم"

نترس عزیزم 

من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید..

 

 

نويسنده: مريم تاريخ: شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

عجب موجود ِ سخــت جانی ست دل! 

هزار بار تنــگ میشود....میشــکند...میســوزد...میمــیرد...

با مرور ِ خاطراتت تنــگ میشود...

با دیدن ِ اسمت میشــکند....

با شنیدن ِ یک لحظه صدایت میســوزد... 

و با یاد آوری ِ اینکه تو دیگر مال ِ من نیستی میمــیرد...

و هنوز هم برای ِ تـــو میتــــپد...

عجب موجود ِ سخـــت جانی ست دل..

نويسنده: مريم تاريخ: شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

گـ ـاهـ ـی وقـ ـتـ ـا زنـ ـدگـ ـی یـ ـعـ ـنـ ـی : دوسـ ـت داشـ ـتـ ـن تـ ـو ! 

بـ ـی هـ ـیـ ـچ امـ ـیـ ـدی بـ ـرای داشـ ـتـ ـنـ ـت . . . !! :(

دل سپرده

 

به تو تكيه داده بودم نفست چاره ي من بود


اون غريبه با نگاهش دل آواره ي من بود


به تو دلسپرده بودم به خيالم موندگاري 


توي جاده هاي غربت منو تنها نمي ذاري 


به خيالم كه بهارو با تو پشت سر مي ذارم 


برگاي زرد خزونو واسه تو هديه مي يارم


به خيالم كه زمستون فصل رويايي فرداست 


رسم اين زمونه ي پير غافل از دلاي تنهاست


به تو تكيه داده بودم نفست چاره ي من بود


اون غريبه با نگاهش دل آواره ي من بود


كاش مي دونستي كه اشكام پشت ديوار غروره 


بغض خاموش نفسهام مثل پروانه صبوره


كاش مي دونستي كه اين من كنج تنهايي اسيره 


واسه چيدن ستاره ديگه افسوس خيلي ديره

نويسنده: مريم تاريخ: شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

تو نیستی و من خوب می‌دانم،

این دل گرفته هر چقدر هم ببارد

نه خزان تنهایی ام می شود بهار

نه کویر سینه‌ام، لاله زار

و نه یأس واژه های ذهنم، یاس سپید!

اما بغض می شوم تا ببارم
 
 
شاید به کنج آسمان دلم پیدا شوی رنگین کمانم

 

 

 

 

نويسنده: مريم تاريخ: پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب


اگر باران بودم ،آنقدر می باریدم تا غبار غم از دلت بردارم اگر اشک بودم ، مثل باران بهاری به پایت


می گریستم


اگر گل بودم شاخه ایی از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم اگر عشق بودم ،‌آهنگ دوست


داشتن را


برایت می نواختم


ولی افسوس که


نه بارانم ،‌نه اشک ،‌نه گل و نه عشق اما هر چه هستم

 

 

دوستت دارم

 

SaliJooN.Info

نويسنده: مريم تاريخ: پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

اين قدر تو رو دوست دارم كه هيچ كسي كسي رو اينجوري دوست نداره
اين قدر برات مي ميرم قد يه دنيا قد هزار تا ستاره
بي تو دلم مي گيره وقتي تنها ميشم كارم انتظاره
وقتي نگاهم مي كني قشنگياتو دوست دارم
وقتي صداتو مي شنوم دلم برات پرمي زنه
ترس يه روز نديدنت غم بزرگ قلب منه

 

 

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar22.com

 

 

زندگي تمامممممممممممممممممممممممممممم...

از رنگ چهره ام باید بفهمی چقدر افسرده ام....از چین و چروک پیشانی و اخم های زود به زودم باید بدانی چقدر مضطربم....دوست دارم آنقدر خودم را روی خار های این روزگار بکشم تا تمام بدنم از خراش این زندگی خون خون شود...........


دلم میخواهد از سنگ های داغ این زندگی ، سنگی از داغ ترین های بی کسی هایم روی چشم هایم بگذارم تا خوب زندگی را کور شوم......دوست دارم تو مرا نه !...خودم خودم را تنبیه کنم..............


بدنم سنگ شده بس که مرده ام....قلبم سنگ شده بس که دل مرده ام.....روزگارم سرد و بی حرکت مثل یک سرمای بی حد ............مانده ام ساده و سرد و سخت لغزنده....مانده ام درد و مرگ و داغ این حرف های نگفته...........


مانده ام با خودم ......خودم هم از خودم دلزده ام.........خودم هم خودم را پس میزنم......


آی زندگی اگر دستت به من نمیرسد تیر بیانداز....اگر رو در رو نمی جنگی از پشت خنجر بزن...اگر حرفی نمی زنی مرگوار سکوت کن...اگر طعنه هایت هنوز هم جگر سوز نیست باز هم بزن.....من خودم را به دست مرگ داده ام...........فقط جسمی سرد از من مانده هر چه میخواهی بزن..........


زندگی تمام................................................................... !

 

 

 

 

 

 

 

نويسنده: مريم تاريخ: پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩فونت زيبا ساز

 

01600000باید یک غریق نجات همیشه همراهم باشد..

غرق در فکرت شدن اصلا دست خودم نیست..!!!!!01600000

 

 داتنگم

وقتی دلتنگ کسی باشی تو دلت میگی شاید اونم دلتنگت باشه

وقتی تو لحظه هایی که نیست براش اشک میریزی

تو خیالت میگی حتما اونم دلتنگ منه....

وقتی حس کنارش نشستن وجودت و آزار میده.

به خودت میگی حتما این حس رو اونم داره...

اما نمیدونی که این حس ها فقط ماله توئه...

و اونی که تو دوستش داری اینا رو نمیفهمه و حسش نمیکنه

اونی که عاشقش هستی عاشقت نیست...

و فقط بازی کلمات بوده و بس.....

                

دلتنــــگم!

بارون بهار شدم که اروم و قرار نداره و هر لحظه میباره...

تو دلم یه عالم حرف نگفته دارم که فقط خدا میدونه...

هر چند ادمهای دورو برم خیلی هاشون میتونن درکم کنن اما همیشه

همه حرفاها رو نمیشه گفت.این قدر انبارشون میکنم

که یه بغض بشن و بترکن یا خسته ام کنن و من و از پا در بیارن...

 

نويسنده: مريم تاريخ: پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

 حسی دارم ، اگـــــر بدانی بد نیست / شعری گفتم تو هم بخوانی بد نیست

الآن  خیلی دلم بـرایت تنگ است / در هــر صورت خبر رســانی بد نیست . . .

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩

تصاویرشباهنگ Shabahang

 

 

نويسنده: مريم تاريخ: پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب


تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید 

خدا جوووووون...

 

 

 

 

خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟

بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری

خدا جون میگن تو خوبی ، مثل مادرا می مونی

اگه راست میگن ببینم عشق من کجاست میدونی؟

خدا جون میشه یه کاری بکنی به خاطر من؟

من می خوام که زود بمیرم آخه سخته زنده موندن

من که تقصیری نداشتم پس چرا گذاشته رفته؟

خدا جون تو تنها هستی میدونی تنهایی سخته

زنده بودن یا مردن من واسه اون فرقی نداره

اون می خواد که من نباشم، باشه ،اشکالی نداره

خدا جون می خوام بمیرم تا بشم همیشه راحت

ولی عمر اون زیاد شه حتی واسه ی یه ساعت

خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟

بگی آروم بگه توی گوشم دیگه وقتشه بمیری..

 

                                       خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااجون

 

تصاویرشباهنگ Shabahang  

 

 

 

نويسنده: مريم تاريخ: چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

شباي خاكستري


مث همیشه منم و یه قلم و یه کاغذ خیس...! یه قاب عکس بی روح جلوی چشمامه
و یه بغض فروخورده تو گلوم...!من بارها زیر قولم زدم این دفعه هم روش...!!!
به خودم ،به خاطرات قشنگمون ،به تک تک ثانیه هایی که بخاطر نبود تو بارونی
شد قول داده بودم که اگه این بهارم بگذره و تو برنگردی دیگه هیچ کاغذی رو
به یاد تو سیاه نکنم...!
پنجره اتاقم خاک گرفته..!!!مث همون غبار دلتنگی ای که روی قلب شکسته من
نشسته...!!!من یه روزی واسه دیدن تو، تـپش پنجره اتاقمم حس می کردم حالا
حتی تـپش قلب خودمم حس نمیکنم ...همون تـپشی که با دیدن تو بلـند و بلـندتر
می شد... اونقـد که دیگه صـدایی به جز صدای قـلبم نمی شنیدم...!!! اما حالا
اونقد ضعیف شده که اصلا حسش نمیکنم...!!!


بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar22.com

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar22.com

یه گنجشـک هست که هی نوک میزنه به شیشـه...!نمی دونـم چرا اما فک میکنم
اونم مث من دلش گرفته...! دلش گرفته که از درختای سبـزوهوای دل انگیـز
بیرون دل کنده و به اتاق تاریک و تنهای من پناه آورده...!
طفلکی...! فک کرده اتـاق غـم زده ی من بهـاری تر و دل انگیـزتر ازهـوای
بیرون از پنجـره ست...!اما چرا اتـاق من...؟!!! اتـاق من که شـده غـمکده
تنهایی ها و دل تنگی های من...!!!
یه روزی من ، بخاطر دیـدن تـو سـاعت ها پشـت پنجـره اتـاقـم وایمیسـادم و
تک تک ثانیـه ها رو برای لمـس نگـاه قشنگت می شمـردم ... یه رز قـرمزتو
دستـم بود که قبـل از اینکه تـو بیـای و بـدمش بهــت با دوستـم داره دوستـم
نداره های من پرپر میشد...!!!
همه اون ساعـتهای انتظـار به یه ثانیـه حس وجـود گرمـت می ارزید..
سهـم من از تو فقط شـده همین شبـای خاکسـتری که هر شـب با بغض تلخی
که تو گلـوم می شینـه و هق هق های سینـه پردردم که با بـالـش زیر سـرم
بی صدا میشه سپری میشه...

 

نويسنده: مريم تاريخ: چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب


 

تو ای عزیزی که به من سر می زنی

اگه یه روز آسمون دلت ابری شد، از دست زمونه و آدمهاش خسته شدی، حتی نفس کشیدن هم برات

تکراری شد! یا شاید اگه دست روزگار، نقاش خاطره های بد شد، قلبت رو شکست و اشکت رو جاری کرد، اگر میون اینهمه فکر و خیال، یاد من افتادی، یاد نوشته های ساده من، دلم میخواد غصه ای به غصه هات اضافه نکنم

 

دلم میخواد برای چشمه چشمهات، آب حیات نباشم. شاعر غزل های پاره پاره و قافیه های دلشکسته نباشم. اگه یه روز دلت گرفت، از ته دل بگو... خدایا!

 

وگفتگو کن با تنها کسی که میتونی بهش بگی: خدای من! و بشنو! صدایی که میگه: بله! بنده من! اگه صداش رو شنیدی، بعد از همه درد و دل کردن ها، آروم شدن ها... بعد از اینکه گل خنده به روی صورتت برگشت، یه خواهش کوچیک! اگه قبول کنی. برای من هم دعا کن

اگه یه روز آسمون دلت ابری شد، برای من هم دعا کن

 

نایت اسکین 

 

 

نويسنده: مريم تاريخ: سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

 

 

روزگارم بد شده...

زندگی ایم سراسر پر از غم شده...

پرده های تلخ سکوت روی تمام زندگیم سایه افکنده...

امروز دلم از بی تو بودن گرفته...

از اینهمه دوری و فاصله که انتها نداره،گرفته....

اشک رو روی دیده هام میتونی ببینی...

لرزش صدام دیگه عادی شده...

صدای بغض گرفته ء من سالهاست که ادامه داره...

شاید فکر کنی دارم زندگیم رو همین طوری هم ادامه میدم...

اما اینو بدون ادامه به همین صورت از هر چی که فکرشو کنی سخت تره...

آخه مگه میشه بین شادیهای همه،دلت اونقدر برای یه نفر تنگ باشه که

هیچی حس نکنی..

همه خوشی های دنیا هم که جمع بشن

بازم نمیتونم مقابل دل پر از خونت قرار بگیرن....

تا به حال تونستی به فراغ و دوری فکر کنی...

اگه فکر کردی دیدی این درد بی درمون چقدر سخته...

چقدر دلگیره...

آره عزیزم واسه من که هر روز و هر ساعت و هر ثانیه از عمرم

با غم نبودنت همراه هست چی داری بگی...

امشب بازم نوشتم تا درد دلم را کم کنم...

ولی تحمل این درد اونقدر سخته که نمی تونی باورش کنی...

 

فقط این منم که دارم اینجا بدون تو میسوزم و می سازم...

 

تصاویرشباهنگ Shabahang

 

 

 

 

 

 

 

 

نويسنده: مريم تاريخ: سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 


 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 

 

 

شايد يكي شبها هنوز به عشق تو خواب نداره

شايد شبها به عشق تو ستاره ها رو مي شماره

شايد يكي شب كه ميشه به عشق تو دلواپسه

چشمهاي مهربون اون هر شب از عشق تو خيسه

شايد فراموشت شده نگاه چشم به راهشو

شايد كه باور نداري اون قلب بي گناهشو

خيلي براش سخته اگه يه روز نبينه چشمتو

همه اش مي ترسه نكنه افتاده از نگاه تو

عاشقته دوست داره جز تو قراري نداره

با همه مهربونيهاش با هيچكي كاري نداره

همه وجود اون تويي ورد زبون اون تويي

نمي دوني بعد خدا نشون ايمونش تويي

اسم تو كه هر جا مياد ميلرزه دست عاشقش

شبنم اشك روون ميشه رو گونه هاي نازكش

بايد كه پيداش بكني خيلي دلش تنگه برات

نذار كه تنها بمیره اون عاشق دير آشنات


تصاویرشباهنگ Shabahang

 


 

 

 

نويسنده: مريم تاريخ: سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

 

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید


 

دلم بدجوری گرفته...هر طرف که نگاه ميکنم تو رو ميبينم... عطرتو حس ميکنم و صداتو ميشنوم...اما تو هيچ وقت نيستی...ميترسم دستاتو تو دستم بگيرم...می ترسم تو هم مثل من بوی تنهايی و غربت بگيری ...می ترسم اين بغض هزار ساله به تو هم سرايت کنه

 

دلم گرفته...!! مثل تموم شبهايی که گذشت..!! مثل تموم شبهايی که بدون تو خواهند اومد...!! روزگارم از شبهای بی ستاره هم تيره تر شده.. يادت باشه تنها اميد سپيده ای که هرگز نيومده دلم رو زنده نگهداشته


راستی تا حالا شده اون قدر دلت برای کسی تنگ بشه که با شنيدن اسمش هم بغض گلوتو بگيره؟؟ تا به حال شده اون قدر بخوای برای يه نفر بميری که از زنده بودنت هم خسته بشی؟؟ يا شده دلت بخواد زمين و زمان متوقف بشن تا نگاهی که به تو خيره شده لحظه ای بيشتر باقی بمونه؟؟


ميدونی... من عاشقم چون فقط يه بار تو دلم زلزله اومده ... چون هميشه قلبم واسه يه نفر تپیده (واسه تو)...ميدونی... تو هيچ وقت نتونستی اشکمو ببينی و صدامو بشنوی...تو هيچ وقت نفهميدی... اما بازم ميخوام از تو بنويسم ..ميدونی چرا؟؟ چون اول و اخر لحظه هام تويی... بذار هميشه پريشونت بمونم ميذاری که ؟؟  تو رو خدا اینو ازم نگیر که من میمیرم

  برد.نایت اسکین

 

نويسنده: مريم تاريخ: سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to asalak69.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com